صبح که میروی نگاهت می کنم، لباست را، چهرت را، راه رفتنت را، دستانت را، آشفته که هستی، پشت سرت ذکر می گویم. برایت دعا می کنم، منتظرت می مانم، آه... انتظار سخت است، بر می گردی اما...
انگار دستانت بوی نامحرم می دهد، چشمانت مثل موبایلت عکس نامحرم دارد، خنده ات را شیطان بلوتوث کرده، چهارراه ها بوی گناه می دهد.
آه ای کاش مرا میدیدی... من شهید روی دیوار کوجه ات هستم.
صبح که رفتی پشت سرت آب نه! نه! خون رگ هایم را پاشیدم، جان دادم اما ندیدی...
نظرات شما عزیزان: